انسانیت راهیست برای رسیدن به هدف آفرینش یعنی وصال به تو. از زندگی همین را فهمیدم و بس. و ما دعوت شده توییم!! فقط براي رضايت و ديگر هيچ میخواهم زندگی را بی دریغ دوست داشته باشم. ودرهمین فرصت کوتاه زیستن ، فقط نام تو برلبانم جاری باشد . با نامت به زمین پا گذشته ام و با آن به نزدت برمی گردم. چه بهتر از این برای من که همیشه هستی. هستی حتی پشت درهای بسته ٬ پشت لحظه های بی قراری و بغضهایی که در گلو حبس شده اند. هستی وقتی که هیچ کس نیست یاری ات کند و تو تنهای تنهایی .تا فرصت هست با تمام وجودم ی گویم دوستت دارم برای همه آن عشق و محبت ها و چیزهایی شگفت انگیزی که دریافت کردم سپاسگزارم . از سر گشتگی ها ی روزگار خسته ام .می خواهم دیوارهای فاصله را کنار بزنم .چرا که با ایمان رسیده ام. که هیچ کس جز تو فریاد رسم نیس و نزدیک تر از تو به من وجود ندارد. می خواهم آن قدرایمانم عطا کنی تا در هر آنچه بر سر راهم قرار دهی تو را ببینم و خواستت را . آن قدر شجاعت تا ناامید نشوم. آن قدر عشق و محبت و هر روز بیش از روز قبل عشق نسبت به خودت و آنان که در اطرافم اند و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم. درهجوم لحظه ها مرا تنها مگذار ودستهای خسته ام را که برای یاری به سویت بلند شده است .بگیر !

اشك رازي است

لبخند رازي است

عشق رازي است

اشك آن شب لبخند عشقم بود


قصه نيستم كه بگوئي

نغمه نيستم كه بخواني

صدا نيستم كه بشنوي

يا چيزي چنان كه ببيني

يا چيزي چنان كه بداني


من درد مشتركم

مرا فرياد كن


درخت با جنگل سخن مي گويد

علف با صحرا

ستاره با كهكشان

و من با تو سخن مي گويم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده،

من ريشه هاي ترا دريافته ام

با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام

و دست هايت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گريسته ام

براي خاطر زندگان،

و در گورستان تاريك با تو خوانده ام

زيبا ترين سرودها را

زيرا كه مردگان اين سا ل

عاشق ترين زندگان بودند



دستت را به من بده

دست هاي تو با من آشناست

اي دير يافته

بسان ابر كه با توفان

بسان علف كه با صحرا

بسان باران كه با دريا

بسان پرنده كه با بهار

بسان درخت كه با جنگل سخن مي گويد

زيرا كه من

ريشه هاي ترا دريافته ام

زيرا كه صداي من

با صداي تو آشناست                                        

با تو سخن مي گويم


برچسب : ღعشق

آيا صدقه دادن و بخشش كردن تنها جنبه مالي و مادي د ارد يا انسان مي‌تواند به اشكال ديگر نيز بخشش كند؟ 

براي پاسخ به اين سوال ابتدا به حديثي زيبا از امام حسين(عليه السلام) اشاره مي‌كنيم كه فرمودند:

"بخشنده‏‌ترين مردم كسي است كه به آن كه چشم اميد به او نبسته بخشش كند۱".

اما حال ببينم در كلام رسول خدا و ائمه(عليه السلام) چه كارهايي صدقه محسوب مي‌شوند؟

پيامبر خدا(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) در اين باره مي‌فرمايند: " بر هر مسلماني است كه هر روز صدقه بدهد. عرض شد: چه كسي توان اين كار را دارد؟ حضرت فرمود: برداشتن چيزهاي آسيب رسان از سر راه، صدقه‏ است؛ نشان دادن راه به ديگري، صدقه است، عيادت از بيمار، صدقه است، امر به معروف، صدقه است، نهي از منكر، صدقه است و جواب سلام را دادن، صدقه است ۲".

آن حضرت در جايي ديگر خودداري از بدي، را صدقه مي‌دانند و مي‌فرمايند: "هر كار نيكي، صدقه است۳".

پيامبر خدا(صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم) همچنين فرمودند: "زبانت را نگهدار؛ زيرا اين كار صدقه‏‌اي است كه براي خودت مي‏‌دهي۴".

امام صادق(عليه السلام) نيز در تشريح ويژگي صدقه‌اي كه مورد رضايت خداوند است مي‌فرمايند: "صدقه‏‌اي كه خدا آن را دوست دارد عبارت است از: اصلاح ميان مردم، هرگاه رابطه شان تيره شد و نزديك كردن آنها به يكديگر، هرگاه از هم دور شدند۵".

ايشان همچنين مي‌فرمايند: "فهماندن سخن به ناشنوا، بي آن كه از اين كار به ستوه آيي، صدقه‏‌اي‏ گواراست۶".

 

منابع

۱- كشف الغمّه: ۲ / ۲۴۲ منتخب ميزان الحكمة: ۱۲۲

۲- بحار الأنوار: ۷۵ / ۵۰ / ۴ منتخب ميزان الحكمة: ۳۱۸

۳- الخصال: ۱۳۴ / ۱۴۵ منتخب ميزان الحكمة: ۳۱۸

۴- الكافي: ۲ / ۱۱۴ / ۷ منتخب ميزان الحكمة: ۳۱۸

۵- الكافي: ۲ / ۲۰۹ / ۱ منتخب ميزان الحكمة: ۳۱۸

۶- بحار الأنوار: ۷۴ / ۳۸۸ / ۱ منتخب ميزان الحكمة: ۳۱۸

ايسنا


برچسب : ღسخن بزرگان


1. شاد بودن از فضل و رحمت الهي 
قل بفضل الله و برحمته فبذلك فليفرحوا هو خير مما يجمعون. (يونس: 58)
بگو به فضل و رحمت خداست كه [مؤمنان] بايد شاد شوند و اين از هر چه گرد مي آورند، بهتر است.
در منطق قرآن، اگر شادي، انسان را از پيمودن راه تكامل باز دارد، ارزش ندارد. بنابراين، صرف شاد بودن ارزشمند نيست، بلكه اگر شادي در سمت و سوي حق، لطف الهي، خدمت به مردم و رسيدن به كمال باشد، ارزش است. (1)
مؤمنان بايد به فضل پروردگار و رحمت بي پايان او و به قرآن، كتاب بزرگ الهي كه جامع همه ي نعمت هاست خشنود باشند، نه به گرد آوري ثروت و برتري مقام و فزوني قوم و قبيله كه مردم عصر جاهلي را به خود مشغول ساخته بود.
اولياي خدا با الطاف الهي به شادماني مي رسند و مردم عادي با امور مادي. بنابراين، مؤمن بايد به نعمت ولايت و قرآن كه شفا، موعظه، هدايت و رحمت است شاد باشد، نه به مال و مقام. (2)


2. شادي مؤمنان در روز قيامت 
وجوه يومئذ ناعمة. (غاشيه: 8)
در آن روز چهره هايي شادابند.
خداي متعال به مؤمنان وعده داده است كه روز قيامت و در بهشت، شاد خواهند بود. 
فاما من اوتي كتابه بيمينه فسوف يحاسب حسابا يسيرا و ينقلب الي اهله مسروراً. (انشقاق: 7-9)
اما كسي كه كارنامه اش به دست راستش داده شود، به زودي برايش حسابي آسان كنند و شادمان به سوي اهلش باز گردد.
اعطاي نامه ي عمل به دست راست انسان در قيامت و حسابرسي آسان از او در قيامت فرح بخش و شادي آفرين است. (3)


3. ايمان و شادي 
و الذين اتيناهم الكتاب يفرحون بما انزل اليك. (رعد: 36)
و كساني كه به آنان كتاب [آسماني] داده ايم، از آنچه به سوي تو نازل شده است، شاد مي شوند. خداوند در قرآن كريم، هنگام بيان شيوه ي ايمان آوردن پيروان راستين اهل كتاب، به نكته ي مهمي توجه دارد و آن، شادي اين افراد است. اگر چه پذيرفتن كتاب آسماني قرآن مهم است، پذيرش شادمانه ي آن مهم تر است. (4)


4. غفلت و شادي
و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عني انه لفرح فخور. (هود: 10)

و اگر پس از محنتي كه به او رسيده است، نعمتي به او بچشانيم، حتماً خواهد گفت: «گرفتاري ها از من دور شد!» بي گمان، او شادمان فخر فروش است.
دو چيز شادي را خطرناك مي كند: يكي، تحليل نادرست و ديگري، شادي همراه با فخر فروشي. تحليل ها و بينش هاي نادرست، سبب رفتار اشتباه مي شود. بنابراين، اگر كسي گمان كند، نعمت هايي كه به او رسيده، نشانه ي مجبوبيتش نزد خداوند است و به اين معناست كه ديگر هيچ بدي ندارد، فخر فروشي مي كند. (5)
مؤمن بايد نعمت ها را از فضل الهي بداند، نه از سوي خود. در اين صورت، شادي رنگ الهي مي يابد و سبب فخر فروشي و تكبر نمي شود.(6)


5. شادي هاي ناسالم
فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و كرهوا ان يجاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله ... (توبه: 81)

بر جاي ماندگان به [خانه] نشستن خود پس از رسول خدا، شادمان شدند و از اينكه با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنند، كراهت داشتند.
عده اي از اينكه همراه پيامبر به جنگ نمي رفتند، شاد بودند. اين گونه شادي ها نشانه ي نفاق است و حسرت هاي طولاني در پي دارد (7)
شادي به دليل كام يابي هاي دنيوي همراه غفلت از آخرت «فرحوا بالحياة الدنيا». (رعد: 26)
«لا تفرح ان الله لا يحب المفرحين؛ اي قارون ،شادي مكن. خداوند شادي كنندگان را دوست نمي دارد». (قصص: 6)
قارون به واسطه ي نعمت هاي دنيوي به خود مي باليد و بسيار مغرور شده بود. غرق شدن در لذت هاي دنيوي، او را از آخرت غافل كرده بود.
شادي به خاطر سختي هايي كه به مؤمنان مي رسد: «ان تصبكم سيئه يفرحوا بها؛ اگر به شما (مؤمنان) گزندي رسد، بدان شاد مي شوند». (آل عمران: 120)
6. فرجام شادكامان غافل

اذا الاغلال في اعناقهم و السلالسل يسحبون في الحميم ثم في النار يسجرون ... ذلكم بما كنتم تفرحون في الارض بغير الحق و بما كنتم تمرحون. (غافر: 71، 72 و 75)
هنگامي كه غل ها در گردن هايشان [افتاده] و [با] زنجير ها كشانده مي شوند، در ميان جوشاب [و] آنگاه در آتش برافروخته مي شوند. اين [عقوبت] به سبب آن است كه در زمين به ناروا شادي و سرمستي مي كرديد و بدان سبب است كه [سخت به خود] مي نازيديد.
شادي هاي نادرست سبب قهر الهي مي گردد. در سوره ي غافر به عاقبت شوم اين افراد اشاره شده است. شادكامي هاي نابجاي امروز كه در پي تجاوز، قتل، غارت و به سخره گرفتن ارزش ها و مقدسات است، روزگاري به غل و زنجير و رفتن به دوزخ، همراه با تحقير و ذلت، تبديل خواهد شد. (8)
پي نوشت:

1. نك: محسن قرائتي، تفسيرنور، ج 10، ص292.
2. همان، ج 8، ص420.
3. اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، ج 20، ص283.
4. تفسير نور، ج 6، ص202.
5. همان، ج 5، ص277.
6. همان، ص 217.
7. همان، ص 105.
8. همان، ج 1، صص 292 و 293.

منبع: گلبرگ جوان، شماره ي 113


برچسب : ღبزرگان ديني


دكتر حسابي مي گويد :

 آخر ساعت درس يك دانشجوي دوره دكتراي نروژي سوالي مطرح كرد : استاد شما كه از جهان سوم مي آييد ٫ جهان سوم كجاست ؟  

فقط چند دقيقه به آخر كلاس مانده بود .

 من در جواب مطلبي را في البداهه گفتم كه روز به روز بيشتر به آن اعتقاد پيدا مي كنم .

به آن دانشجو گفتم :

  جهان سوم جايي است كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند ، خانه اش خراب مي شود و هر كس كه بخواهد خانه اش آباد باشد ،بايد در تخريب مملكتش بكوشد!!


برچسب : ღسخن بزرگان

من مي‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو يا شيطان‌ صفت باشم ،


من مي توانم تو را دوست داشته ،يا ازتو متنفر باشم،


من مي‌توانم سكوت كنم، نادان و يا دانا باشم،


چرا كه من يك انسانم، و اين‌ها صفات انسانى است.


و تو هم به ياد داشته باش:من نبايد چيزى باشم كه تو مي‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،


منى كه من از خود ساخته‌ام، آمال من است،


تويى كه تو از من مي سازى آرزوهايت و يا كمبودهايت هستند.


لياقت انسان‌ها كيفيت زندگى را تعيين مي‌كند، نه آرزوهايشان


و من متعهد نيستم كه چيزى باشم كه تو مي‌خواهى


و تو هم مي‌توانى انتخاب كنى كه من را مي‌خواهى يا نه،


ولى نمي‌توانى انتخاب كنى كه از من چه مي‌خواهى.


مي‌توانى دوستم داشته باشى، همين گونه كه هستم، و من هم.


مي‌توانى از من متنفر باشى بى‌هيچ دليلى و من هم ،


چرا كه ما هر دو انسانيم.


اين جهان مملو از انسان‌هاست ،


پس اين جهان مي‌تواند هر لحظه مالك احساسى جديد باشد.


تو نمي‌توانى برايم به قضاوت بنشينى و حكمي صادر كني و من هم،


قضاوت و صدور حكم بر عهده نيروى ماورايى خداوندگار است.


دوستانم مرا همين گونه پيدا مي كنند و مي‌ستايند،


حسودان از من متنفرند، ولى باز مي‌ستايند،


دشمنانم كمر به نابوديم بسته‌اند و همچنان مي‌ستايندم،


چرا كه من اگر قابل ستايش نباشم نه دوستى خواهم داشت،


نه حسودى و نه دشمنى و نه حتي رقيبى.


من قابل ستايشم، و تو هم.


يادت باشد اگر چشمت به اين دست نوشته افتاد،


به خاطر بياورى كه آن‌هايى كه هر روز مي‌بينى و مراوده مي‌كنى،


همه انسان هستند و داراى خصوصيات يك انسان، با نقابى متفاوت،


اما همگى جايزالخطا.


نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسان‌ها را از پشت نقاب‌هاى متفاوتشان شناختى،


و يادت باشد كه اين ها رموز بهتر زيستن هستند...


برچسب : ღسخن بزرگان

بهلول گفت: چون به ناداني خود معترف شدي تو را بياموزم.

بدانكه اينها كه تو گفتي همه فرع است و

اصل در خوردن طعام آن است كه لقمه حلال بايد و اگر حرام را صد از اينگونه آداب به جا بياوري فايده ندارد و سبب تاريكي دل شود.

ادامه داد:

در سخن گفتن بايد دل پاك باشد و نيت درست باشد و آن گفتن براي رضاي خداي باشد و اگر براي غرضي يا مطلب دنيا باشد يا بيهوده و هرزه بود.. هر عبارت كه بگويي آن وبال تو باشد. پس سكوت و خاموشي بهتر و نيكوتر باشد.

و در خواب كردن اين‌ها كه گفتي همه فرع است؛ اصل اين است كه در وقت خوابيدن در دل تو بغض و كينه و حسد بشري نباشد.


برچسب : ღآموزنده
ادامه مطلب

اي خدايي كه رزق و روزي مرا درون اين سنگ در قعر اين دريا فراموش نمي كني رحمتت را نسبت به بندگان با ايمانت فراموش نكن


برچسب : ღآموزنده
ادامه مطلب

و اين قصه  برخوردار از وجوه تمثيلي است كه پيكره يي از وجود خويش را گم كرده و در طلب كامل شدن است و اين قصه همه انسان هاست كه كمال را مي طلبند. اما رسيدن به كمال مشقت دارد...


برچسب : ღعشق
ادامه مطلب

يك روز آموزگار از دانش آموزاني كه در كلاس بودند پرسيد آيا مي توانيد راهي غير تكراري براي ابراز عشق ، بيان كنيد؟

برخي از دانش آموزان گفتند با بخشيدن عشقشان را معنا مي كنند. برخي «دادن گل و هديه» و «حرف هاي دلنشين» را راه بيان عشق عنوان كردند. شماري ديگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختي» را راه بيان عشق مي دانند.

در آن بين ، پسري برخاست و پيش از اين كه شيوه دلخواه خود را براي ابراز عشق بيان كند، داستان كوتاهي تعريف كرد:


برچسب : ღعشق
ادامه مطلب


خدايا ...

آدمي به خودي خود نمي افتد...

اگر بيفتد از همان سمتي مي افتد كه به خدا تكيه نكرده است...

 



آيا خداوند براي بنده اش كافي نيست؟!


برچسب : ღنيايش

سالها پيش از اين
زير يك سنگ گوشه اي از زمين
من فقط يك كمي خاك بودم همين
يك كمي خاك كه دعايش
پر زدن آن سوي پرده ي آسمان بود
آرزويش هميشه
ديدن آخرين قله ي كهكشان بود
خاك هر شب دعا كرد
از ته دل خدا را صدا كرد
يك شب آخر دعايش اثر كرد
يك فرشته تمام زمين را خبر كرد
و خدا تكه اي خاك برداشت
آسمان را در آن كاشت
خاك را
توي دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاك
توي دست خدا نور شد
پر گرفت از زمين دور شد
راستي
من همان خاك خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهي اوقات اين همه از خدا دور هستم ؟


برچسب : ღپرستش و بندگي

اگر كسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ...

دلگير مباش كه نه تو گناهكاري نه او

آنگاه كه مهر مي ‌ورزي مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا مي‌كند ...

 پس خود را گناهكار مبين

من عيسي نامي را ميشناسم كه ده بيمار را در يك روز شفا داد ... و تنها يكي سپاسش گفت!!!

من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ... يكي سپاسش مي گويد و هزاران نفر كفر !!!

پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ... از تو براي مهربانيت قدرداني ميكنند.

پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شاد كردن دلهايشان بكوش... كه اين روح توست كه با مهرباني آرام ميگيرد

تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري ...

خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ...

پس به راهت ادامه بده

دوست بدار نه براي آنكه دوستت بدارند ...

تو به پاس زيبايي عشق ، عشق بورز و جاودانه باش


برچسب : ღعشق

روزي مردي خواب عجيبي ديد، او ديد كه پيش فرشته‌هاست و به كارهاي آنها نگاه مي‌كند، هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تند تند نامه‌هايي را كه توسط پيك‌ها از زمين مي‌رسند، باز مي‌كنند، و آنها را داخل جعبه مي‌گذارند. مرد از فرشته‌اي پرسيد، شما چكار مي‌كنيد؟

فرشته در حالي كه داشت نامه‌اي را باز مي‌كرد، گفت: اين جا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي‌گيريم. مرد كمي جلوتر رفت، باز تعدادي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي‌گذارند و آنها را توسط پيك‌هايي به زمين مي‌فرستند.

مرد پرسيد: شماها چكار مي‌كنيد؟ يكي از فرشتگان با عجله گفت: اين جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌هاي خداوندي را براي بندگان مي‌فرستيم.

مرد كمي جلوتر رفت و ديد يك فرشته‌اي بي كار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما چرا بي كاريد؟
فرشته جواب داد: اين جا بخش تصديق جواب است. مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند، ولي فقط عده بسيار كمي جواب مي‌دهند. مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي‌توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسيار ساده فقط كافيست بگويند “خدايا شكر


برچسب : ღآموزنده

شبي از شبها، شاگردي در حال عبادت و تضرع وگريه و زاري بود.
در همين حال مدتي گذشت، تا آنكه استاد خود را، بالاي سرش ديد، كه با تعجب و حيرت؛ او را، نظاره مي كند!
استاد پرسيد: براي چه اين همه ابراز ناراحتي و گريه و زاري مي كني؟
شاگرد گفت: براي طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداري از لطف خداوند!
استاد گفت: سوالي مي پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت: با كمال ميل؛ استاد.
استاد گفت: اگر مرغي را، پروش دهي ، هدف تو از پرورشِ آن چيست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ براي آنكه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برايت گريه و زاري كند، آيا از تصميم خود، منصرف خواهي شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمي توانم هدف ديگري از پرورش آن مرغ، براي خود، تصور كنم!
استاد گفت: حال اگر اين مرغ ، برايت تخم طلا دهد چه؟ آيا باز هم او را، خواهي كشت، تا از آن بهره مند گردي؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برايم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :
 

پس تو نيز؛ براي خداوند، چنين باش!
هميشه تلاش كن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردي.
تلاش كن تا آنقدر براي انسانها، هستي و كائنات خداوند، مفيد و با ارزش شوي
تا مقام و لياقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوري .
خداوند از تو گريه و زاري نمي خواهد!
او، از تو حركت، رشد، تعالي، و با ارزش شدن را مي خواهد ومي پذيرد
نه ابرازِ ناراحتي و گريه و زاري را.....!!!


برچسب : ღآموزنده

..........

نتيجه :

نگذاريد هيچ چيز و هيچ كس جلوي شما را براي رسيدن به موفقيت بگيرد

بگذاريد فرزندانتان زمين بخورند تا تجربه كنند اينقدر آنها را ياري نكنيد

هيچ وقت نگران شكست ها ي فرزندان خود نباشيد ، چراكه همان شكست شايد ، رهگشاي موفقيت و درخشش او باشد .

هيچ گاه بار مسئو ليت كسي را به دوش نكشيد .

بر خودخواهي هاي خود غلبه كنيم

بر حس مالكيت خود

بر طمع خود

بر زياده خواهي ها

و

عواطف آسيب رسان خود

مسلط شويم


برچسب : ღآموزنده
ادامه مطلب

كمانگير پير و عاقلي در مرغزاري در حال آموزش تيراندازي به دو جنگجوي جوان بود.


برچسب : ღآموزنده
ادامه مطلب

خداوند متعال به حضرت موسي عليه السلام وحي فرمود:
 اي موسي :  شش چيز در شش موضع قرار دارد و مردم در شش چيز ديگر به دنبال آن مي گردند و هرگز به آن نمي رسند.
 اول –  من راحتي را در بهشت قرار دادم و مردم در دنيا به دنبال آن هستند.
دوم- من علم را در گرسنگي قرار دادم و مردم در سيري بدنبال آن هستند.
سوم- من عزّت را در نماز شب قرار دادم و مردم در ابواب سلاطين بدنبال آن هستند.
چهارم- من بلندي و رفعت و درجه را در تواضع قرار دادم و مردم در تكبّر بدنبال آن هستند.
پنجم- من اجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم و مردم در قيل و قال بدنبال آن هستند.
ششم- من بي نيازي را در قناعت قرار دادم و مردم در زيادي مال و ملك بدنبال آن هستند.  
 


برچسب : ღپرستش و بندگي

در افسانه ‏ها آمده، روزي كه خداوند جهان را آفريد، فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند و از آنها خواست تا براي پنهان كردن راز زندگي پيشنهاد بدهند.  يكي از فرشتگان به پروردگار گفت: خداوندا، آنرا در زير زمين مدفون كن.  فرشته ديگري گفت: آنرا در زير درياها قرار بده.  و سومي گفت: راز زندگي را در كوه‏ها قرار بده. ولي خداوند فرمود: اگر من بخواهم به گفته‏هاي شما عمل كنم، فقط تعداد كمي از بندگانم قادر خواهند بود آنرا بيابند، در حالي كه من ميخواهم راز زندگي در دسترس همه بندگانم باشد.  در اين هنگام يكي از فرشتگان گفت: فهميدم كجا، اي خداي مهربان، راز زندگي را در قلب بندگانت قرار بده، زيرا هيچكس به اين فكر نمي‏افتد كه براي پيدا كردن آن بايد به قلب و درون خودش نگاه كند. و خداوند اين فكر را پسنديد


برچسب : ღآموزنده



خود را به فرد بهتري تبديل كن و مطمئن باش كه خود را مي شناسي قبل از آنكه شخص ديگري را بشناسي و انتظار داشته باشي او تو را بشناسد


برچسب : ღآموزنده

براى گفتن داستانى كه نهايت بزرگى عشق را نشان ميدهد
داستان عشق شيرينى كه عمرش از عمر درياها نيز بيشتر است
حقيقتى ساده درباره عشقى كه او به من هديه داد
از كجا شروع كنم
با اولين سلامش
او معناى جديدى به دنياى پوچ من داد
كه در آن هيچ عشق ديگرى نخواهد بود، هيچ وقت
او به زندگى من پا گذاشت و زندگى را شيرين كرد
او قلب مرا تسخير كرد
او قلب مرا توسط چيزهاى مخصوصى پر كرد
با آواز فرشته ها، با تصوراتى حاصل از اشتياق و علاقه زياد
او روح مرا با انبوهى از عشق پر كرد
كه هر كجا بروم تنها نخواهم ماند
با وجود همراهى او، چه كسى تنها خواهد ماند
من در جستجوى دستان او هستم او هميشه در كنار من است
چه مدت ممكن است از اين عشق گذشته باشد ؟
آيا عشق ميتواند توسط ساعات روز اندازه گرفته شود ؟
من هم اكنون هيچ جوابى ندارم اما همين قدر ميتوانم بگويم كه
ميدانم به او احتياج دارم تا زمانى كه تمام ستاره ها ميدرخشند


برچسب : ღعشق


«شما همواره فردي گرانقدر، ارزنده و مفيد هستيد. نه به اين دليل كه ديگران چنين مي گويند، نه به اين خاطر كه فردي كاميابيد، نه به اين جهت كه ثروت فراوان بدست مي آوريد، فقط به اين دليل كه شما چنين باور و انديشه اي را برگزيده ايد.»                  «وين داير»


برچسب : ღآموزنده
ادامه مطلب


X