انسانیت راهیست برای رسیدن به هدف آفرینش یعنی وصال به تو. از زندگی همین را فهمیدم و بس. و ما دعوت شده توییم!! فقط براي رضايت و ديگر هيچ میخواهم زندگی را بی دریغ دوست داشته باشم. ودرهمین فرصت کوتاه زیستن ، فقط نام تو برلبانم جاری باشد . با نامت به زمین پا گذشته ام و با آن به نزدت برمی گردم. چه بهتر از این برای من که همیشه هستی. هستی حتی پشت درهای بسته ٬ پشت لحظه های بی قراری و بغضهایی که در گلو حبس شده اند. هستی وقتی که هیچ کس نیست یاری ات کند و تو تنهای تنهایی .تا فرصت هست با تمام وجودم ی گویم دوستت دارم برای همه آن عشق و محبت ها و چیزهایی شگفت انگیزی که دریافت کردم سپاسگزارم . از سر گشتگی ها ی روزگار خسته ام .می خواهم دیوارهای فاصله را کنار بزنم .چرا که با ایمان رسیده ام. که هیچ کس جز تو فریاد رسم نیس و نزدیک تر از تو به من وجود ندارد. می خواهم آن قدرایمانم عطا کنی تا در هر آنچه بر سر راهم قرار دهی تو را ببینم و خواستت را . آن قدر شجاعت تا ناامید نشوم. آن قدر عشق و محبت و هر روز بیش از روز قبل عشق نسبت به خودت و آنان که در اطرافم اند و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم. درهجوم لحظه ها مرا تنها مگذار ودستهای خسته ام را که برای یاری به سویت بلند شده است .بگیر !

اشك رازي است

لبخند رازي است

عشق رازي است

اشك آن شب لبخند عشقم بود


قصه نيستم كه بگوئي

نغمه نيستم كه بخواني

صدا نيستم كه بشنوي

يا چيزي چنان كه ببيني

يا چيزي چنان كه بداني


من درد مشتركم

مرا فرياد كن


درخت با جنگل سخن مي گويد

علف با صحرا

ستاره با كهكشان

و من با تو سخن مي گويم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده،

من ريشه هاي ترا دريافته ام

با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام

و دست هايت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گريسته ام

براي خاطر زندگان،

و در گورستان تاريك با تو خوانده ام

زيبا ترين سرودها را

زيرا كه مردگان اين سا ل

عاشق ترين زندگان بودند



دستت را به من بده

دست هاي تو با من آشناست

اي دير يافته

بسان ابر كه با توفان

بسان علف كه با صحرا

بسان باران كه با دريا

بسان پرنده كه با بهار

بسان درخت كه با جنگل سخن مي گويد

زيرا كه من

ريشه هاي ترا دريافته ام

زيرا كه صداي من

با صداي تو آشناست                                        

با تو سخن مي گويم



برچسب : ღعشق


X