انسانیت راهیست برای رسیدن به هدف آفرینش یعنی وصال به تو. از زندگی همین را فهمیدم و بس. و ما دعوت شده توییم!! فقط براي رضايت و ديگر هيچ میخواهم زندگی را بی دریغ دوست داشته باشم. ودرهمین فرصت کوتاه زیستن ، فقط نام تو برلبانم جاری باشد . با نامت به زمین پا گذشته ام و با آن به نزدت برمی گردم. چه بهتر از این برای من که همیشه هستی. هستی حتی پشت درهای بسته ٬ پشت لحظه های بی قراری و بغضهایی که در گلو حبس شده اند. هستی وقتی که هیچ کس نیست یاری ات کند و تو تنهای تنهایی .تا فرصت هست با تمام وجودم ی گویم دوستت دارم برای همه آن عشق و محبت ها و چیزهایی شگفت انگیزی که دریافت کردم سپاسگزارم . از سر گشتگی ها ی روزگار خسته ام .می خواهم دیوارهای فاصله را کنار بزنم .چرا که با ایمان رسیده ام. که هیچ کس جز تو فریاد رسم نیس و نزدیک تر از تو به من وجود ندارد. می خواهم آن قدرایمانم عطا کنی تا در هر آنچه بر سر راهم قرار دهی تو را ببینم و خواستت را . آن قدر شجاعت تا ناامید نشوم. آن قدر عشق و محبت و هر روز بیش از روز قبل عشق نسبت به خودت و آنان که در اطرافم اند و آنچه را که نمیدانم چگونه از تو بخواهم. درهجوم لحظه ها مرا تنها مگذار ودستهای خسته ام را که برای یاری به سویت بلند شده است .بگیر !


تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان وآشناست

دوستي، از من به من نزديك تر
از رگ گردن به من نزديك تر

آن خداي پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد


برچسب : ღادبي
ادامه مطلب

دل چون توان بريدن ازو مشكل است اين

آهن كه نيست جان من آخر دل است اين

من مي شناسم اين دل مجنون خويش را

پندش مگوي كه بي حاصل است اين

جز بند نيست چاره ي ديوانه و حكيم

پندش دهد هنوز، عجب عاقل است اين

گفتم طبيب اين دل بيمار آمده ست

اي واي بر من و دل من، قاتل است اين

كنت چرا نهيم كه بر خاك پاي يار

جاني نثار كردم و ناقابل است اين

اشك مرا بديد و بخنديد مدعي

عيبش مكن كه از دل ما غافل است اين

پندم دهد كه سايه درين غم صبور باش

در بحر غرقه ام من و بر ساحل است اين

 

هوشنگ ابتهاج


برچسب : ღادبي


X