و اين قصه برخوردار از وجوه تمثيلي است كه پيكره يي از وجود خويش را گم كرده و در طلب كامل شدن است و اين قصه همه انسان هاست كه كمال را مي طلبند. اما رسيدن به كمال مشقت دارد...
قطعه یی را گم کرده بود و دل آزرده بود
گاه از شدت گرمای آفتاب می پخت
اما بعد باران خنک می بارید
و گاه از سرمای برف یخ میزد
اما آفتاب مهربان سر می رسید و گرمی اش را به او می بخشید
و از آنجا که یک قطعه اش گمشده بود
نمی توانست تند و پر شتاب بغلتد
برای همین می ایستد تا با کرمی گپی بزند
یا گلی را ببوید
... و این بهترین لحظه های عمرش بود
و همین طور رفت و رفت
از فراز اقیانوس ها آواز خوانان
در جستجوی قطعه گم شده ام هستم
از فراز کوهساران
تا این که یک روز، خدای بزرگ! این جا رو باش
آواز خوانان:
یافتن قطعه گم شده ام را
آن وقت قطعه پیدا شده گفت:
من کجا و قطعه گم شده تو کجا
من قطعه هیچ کس نیستم
من قطعه خودم هستم
غمگین و آزرده گفت آه
و غلت زنان به راه افتاد
قطعه ای دیگر یافت
اما آن قطعه بسیار کوچک بود
و این قطعه دیگر خیلی خیلی بزرگ
و آن سومی یک کمی تیز بود
باز هم غلطید و رفت و رفت
ماجراهایی داشت
آن وقت بک روز رسید
به یک قطعه دیگر که به نظرش رسید
حسابی جفت و جور اوست
به او گفت: سلام
تو قطعه گم شده کسی هستی؟
_ تا آنجا که میدانم نه
_ خوب، می خواهی برای خودت باشی...
_ بدم نمی آید با کسی باشم ولی هنوز مال خودم هستم
_ شاید با هم جفت و جور نشویم
_ امتحان میکنیم
سرانجام و سرانجام
جفت وجور شد
چه خوب هم
غلت زنان پیش رفت
چون حالا دیگر کامل کامل بود
تندتر می غلتید
آن قدر تند و با شتاب که نمی توانست بایستد و با کرمی گپی بزند
آه خدای من
حالا که کامل شده بود
دیگر ترانه سر نمی داد
با خودش فکر کرد: آها
چه شد که این جوری شد
. از غلتیدن و چرخیدن باز ماند
و آن وقت قطعه پیدا شده را به کناری گذاشت
و آرام آرام غلتید و دور شد
وهمان طور که می غلتید ترانه یی را می خواند:
می جویم قطعه قطعه گم شده ام را.
قطعه گمشده (متن دو زبانه)
نویسنده: شل سیلور استاین
مترجم: شهلا انسانی
گروه سنی ب_ج
چاپ دوم 1385
انتشارات ایدون